یکی از چالشهای ذهنی افرادی که در صنعت خدمات مشاوره یا IT کار میکنند اینه که تنها کار کنند یا اینکه خودشون رو در بدنهی یک تیم یا شرکت قرار بدهند. معمولن در طول زندگی کاریشون هر دو مسیر رو هم امتحان میکنند. پای صحبت و درددلشون هم که بشینی، سفرهی بلندیست! مسیرهایی که یکیشون در ذهن هر فرد با تجربهتر به گرایش تبدیل شده است. هر کسی مصرانه و گاهی متحجرانه راه خودش رو تجویز میکنه. در اینجا به دنبال واکاوی کوتاه این دو مسیر هستم.
تیم/شرکت در واقع یک سازمان اجتماعی حساب میشه. در علم مدیریت برای پیدا کردن طبقهبندی سیستمها تلاش زیادی شده است. معروفترین طبقهبندی متعلق به بولدینگ است. او سیستمها رو به ۹ سطح تقسیم کرده است. این طبقهبندی به صورت سلسله مراتبی و به گونهای است که قوانین سطح پایین در سطح بالاتر صدق میکنند ولی هر طبقه بالا خصوصیاتی دارد که طبقههای پایین فاقد آنها است. در اینجا انسان در طبقه ۷ و سازمان اجتماعی در طبقه ۸ قرار میگیرند. به زبون سادهتر مقایسهی منِ تنهایِ فریلنسر با یک شرکت مثل مقایسه گیاه با حیوان است. دو نهادهای که در دو طبقه متفاوتند. به این نتیجه میرسیم که این مقایسه باید در سطحی فراتر از تحلیل SWOT یا مقابل هم قرار دادن ریسکها و مزایا باشه. در واقع فرد وارد شده به تیم/شرکت وارد سطح بالاتری از سیستمها شده است. برای همینه که در مفهوم تجارت و کسب و کار کلمههایی مانند کار تیمی و یا همافزایی تیم اینقدر محبوب هستند. برای همینه که یاد دادن کار تیمی از دوران طفولیت این مقدار برای کشورهای پیشرفته مهمه. رسیدن به رشد فراتر، نیاز به سیستم پیچیدهتری به نام سازمان داره که بتونه رسیدن رو تسریع و گاهی حتا ممکن کنه. تا اینجا به این نتیجه میرسیم که کسی که تنهایی در کار رو به داشتن تیم یا بودن در اون ترجیح میده، داره در سطح پایینتری حرکت میکنه. این فرد هم مشکلات و هم دستاوردهای کمتری داره. اما اگه کسی بخواهد در سطحی متفاوت باشه و با آرامش بیشتر به دستاورد محدودتر بسنده کنه، مورد احترام است. اینطور نیست که همه یا در تیم هستند یا دوست دارند در تیم باشند! همچنین روی پیشانی یک شرکت یا تیم ننوشته موفقیت غایی و بی حد از آنِ شماست.
همونطور که میبینید مقایسه سختی است. مانند مقایسه چنار با مرغابی است، دو چیز از دو سطح متفاوت. با مقایسه این دو مسیر به ده ها تفاوت، ریسک و مزیت نسبی میرسیم. برای تصمیمگیری در مورد این بُعد از ابعاد مسیر شغلی، هر کسی باید از منطق و ترجیحات خودش به عنوان ورودی استفاده بکنه.
از اینجا به بعد میخواهم به صورت توصیفی و نه خیلی ساختارمند وارد مقابله دادن این دو مسیر بشوم. چون همونطور که در بالا گفتم اعتقادی به مقایسه اصولی این دو گزینهی روی میز یعنی «کار فردی» و «کار در تیم/شرکت» ندارم. این کار رو در سه بخش زیر انجام میدهم که در ادامه میبینید. قابل ذکر است که اشارهی مستقیمی به برگشت و ریسکهای مالی ندارم چون جذابیت و بازدهی مالی به مدل کسب و کار و عواملی که در ادامه میآیند وابسته است و نمیتونه یکی از این متغیرهای مستقل باشه.
عملکرد و رشد: مبرهن است وقتی کسی در کنار افرادی قرار بگیره که دانش و مهارتهای متفاوت و برتری دارند، میآموزه. اینها مهارتهایی هستند که در دانشگاه و آموزشگاه به دست نمیآیند. این افراد کار کردن با هم رو هم یاد میگیرند. کار تیمی (فرهنگ، هماهنگی و سازش) با زمان و صبر و البته بودن در شرایط یک تیم قابل یادگیری است. با قرار گرفتن در تیم میشه به محصولات و سطحی از خدمات رسید که به تنهایی نشدنی یا دور از دسترسه. ایدهها در فضای شرکتی و تیمی با نرخ بالایی تولید میشوند و راحتتر در مسیر تبدیل شدن به واقعیت قرار میگیرند. اما در نقطه مقابل ممکنه درگیری در عملیات شرکت، فرد رو از یادگیری، به روز شدن، و رشد کردن باز بداره. افراد در حالتی که خود را تنها میبینند، تمرکز بالاتری بر روی هدف دارند. شاید جالب باشه که بدونید مطالعات (لینک) نشان میده در صورتیکه نیاز به عملکرد و تمرکز بالاتر باشه، بودن در تیم پیشنهاد نمیشه. عملکرد فردی شاید آهسته باشه ولی میتونه از ثبات و پیوستگی بهره بگیره. این در حالیه که همافزایی و رشد توربو در کار شرکتی با موانع پیدا و پنهان زیادی دست به گریبان میشه.
برند: موازی با رشد کردن، یک رزومه یا برند برای شرکت یا شخص ایجاد میشه. وقتی چندین نفر همجهت و همهدف هستند، امکان ایجاد یک سابقه مثبت و یک برند شناخته شده ایجاد میشه. البته این مزایا در کنار این ریسک قرار میگیره که با کمی انحراف در جهت افراد کلیدی شرکت یا جدا شدن اعضا، این برند قطعه قطعه بشه یا کلن از بین بره. در مقابل، برند شخصی با تلاش بیشتر و در یک بازهی طولانیتر به شکل مطلوب میرسه. با این حال دگرگونی این برند تا حد زیادی در ید اختیار و تصمیم خود فرد است و معمولن عوامل بیرونی نمیتوانند منجر به از بین رفتن آن بشوند. از زاویه دیگر، کار داخل شرکت آفتهایی برای برند شخصیِ افراد تیم هم داره. ممکنه به مرور زمان رشد بالایی در دانش و مهارت فرد حاصل بشه ولی چون همیشه در سایه یک برند شرکتی حرکت میکنه هیچوقت نمیتونه به عنوان یک برند مستقل شخصی خودش رو به بازار معرفی کنه. در این حالت رزومه و برند متعلق به جمع است. فرد هویت و جلوهای در بیرون از شرکت ندارد. استثنا وجود داره ولی قاعده همین است.
انگیزه: انگیزه مهمترین پیش شرط برای رسیدن به عملکرد، رشد و برند است. هر عضو در تیم به عضو دیگه انرژی و انگیزهی ادامه دادن میده. هر عضو میتونه نتیجه تلاش عضو دیگر رو تشدید کنه. با وجود بالا و پایین شدنهای فضای کسب و کار، هر عضو به دلیل تعدد محورهای تحمل فشار در یک حالت انگیزشی نرمال قرار میگیره. این یعنی تیم پشت افرادش رو گرم میکنه و انگیزهشون رو برای تداوم و رشد حفظ میکنه. در کنار اینها ولی موارد زیادی منجر به کاهش انگیزه فرد در تیم میشوند. برای نمونه میشه به درگیریهای فنی و فردی درون تیمی اشاره کرد. همیشه حال همه خوب نیست. همیشه منافع فردی در جهت منافع تیمی نیست. این موارد در حالتی که فرد به صورت مستقل کار میکنه وجود نداره. کسی که تنها جلو میره هر چند نیاز به خودانگیزشی داره ولی آزادی عمل و آزادی در تصمیم گیری رو در اختیار داره. این از اصلیترین و اصیلترین آزادیهایی است که انگیزه رو در فرد بیدار نگه میداره.
یه ضربالمثل آفریقایی میگه: «اگه میخوای سریع بری، تنها برو. اگه میخوای دور بری، با هم برو». شما ترجیح میدید تنها برید یا با هم؟ به هر حال در صورتیکه سر دو راهی هستید یا یه روزی بهش میرسید، امیدوارم این نوشته به بهبود جهتگیری و دید شما کمک کرده باشه.
2 دیدگاه. همین الان خارج شوید
مطلب خوب، مختصر، چالشی و قابل فهمی بود. شاید حتی خیلی قبل تر از اینکه هرکدوم از ماها که یه قسمتی از وجودمون به مدیریت گره خورده، وارد این رشته بشیم و دغدغه هاش رو به صورت آکادمیک حس کنیم، ذهنمون درگیر این شده باشه که من نوعی توی کار انفرادی عملکرد بهتری دارم یا گروهی؟ و یا اینکه ممکنه خیلی جاها به خاطر اینکه روحیه تیمی نداشتیم مورد سرزش قرار گرفتیم و اون زمان حقیقتا واسمون قابل درک نبوده که آیا واقعا مشکل از منه یا بقیه ای که نمیتونم بهشون اعتماد کنم و باهاشون کار کنم؟
برای شخص خود من، اینکه توی یه گروه از بقیه انرژی مثبت، انگیزه، دانش دریافت کنم و تیم هم از من چنین بازخوردی داشته باشه خیلی مهمه و اگر از لحاظ روانی تامین نباشم، کار فردی رو ترجیح میدم ولی مسلما در پی این خواهم بود که شخص یا اشخاصی رو که از لحاظ ارزش، روحیه، عملکرد و میل به پیشرفت با من در یک راستا هستند پیدا کنم و از کار تیمی بهره مند بشم.
ممنون از نظرت
خوبه که نسل ما داره روی این نگرش حرکت میکنه که تیم تحت شرایطی خوبه. نسل های قبلتر میگفتند اگر شریک خوب بود، خدا شریک داشت :)
یکی از عوامل عقب موندگی ما هم همینه که از ساختارهای سازمانی نتونستیم عملکرد و پیشرفت رو بیرون بکشیم. این یعنی ما فلن سینرژی منفی داریم در شرکت هامون.